خوش زیست

لغت نامه دهخدا

خوش زیست. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) معاشر. ( مهذب الاسماء ). || خوش زندگانی. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

معاشر یا خوش زندگانی

جمله سازی با خوش زیست

ندانم مانعت زین مصلحت چیست که نتوانی به من یک لحظه خوش زیست
بسا کس بر سر بیمار بگریست که مرد او ناخوش و بیمار خوش زیست
زهی بخت جوان رام آزاد که با جانان خود، خوش زیستی شاد
دیده عمری به روی تو خوش زیست این چنین زلف تو مشوش چیست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال فرشتگان فال فرشتگان فال درخت فال درخت فال پی ام سی فال پی ام سی