خمانی

لغت نامه دهخدا

خمانی. [ خ َ ] ( اِخ ) دختر بهمن پادشاه ساسانی. رجوع به فارسنامه ابن البلخی شود.

جمله سازی با خمانی

در همین کتاب، طبری واقعه‌ای را نقل می‌کند که مشخص می‌سازد سال‌ها قبل از تأسیس شهر دارابگرد این ناحیه، مکانی آبادان بوده و سابقه تمدن داشته‌است. طبری می‌نویسد: وقتی خمانی (همای) سپاه به جنگ روم فرستاد و اسرای بسیار برای وی آوردند بگفت تا بنایان رومی که در آن میان بودند در هر گوشه از حوزه استخر (پارس) بنایی بلند و شگفت‌آور به سبک روم بسازند. یکی از بناها در شهر استخر بود دیگری در راه دارابگرد در یک فرسخی شهر و… (تاریخ طبری جلد ۲ ص۴۸۶).
ابن بلخی نیز در شرح حال خمانی (همای) دختر بهمن که مدت پادشاهی او را سی سال ذکر کرده نوشته‌است: نسب او و حال او یاد کرده آمد و به روایتی این چنین است کی این خمانی مانند لقبی است، اما نام او «شهر آزاد» بوده‌است. (فارسنامه ابن بلخی ص ۱۵)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال ارمنی فال ارمنی فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال فنجان فال فنجان