خلاف عقل

لغت نامه دهخدا

خلاف عقل. [ خ ِ / خ َ ف ِ ع َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) ضد دانش. مخالف فهم و ادراک. ( ناظم الاطباء ). || ضد قواعد عقلانی. ضد قواعد عقل. ( یادداشت بخط مؤلف ). نامعقول. غیرخردمندانه.

فرهنگ فارسی

ضد دانش مخالف فهم و ادراک

جمله سازی با خلاف عقل

خمینی در جمع روحانیون سخنرانی کرد. او در بخشی از این سخنرانی گفت: رژیم سلطنتی از اول خلاف عقل بود… هر ملتی باید خودش سرنوشت خودش را تعیین کند.
گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل
خلاف عقل باشد می نخورده جامه آلود برد خود را کسی در شاهراه تهمت اندازد
سست پیمانا چرا کردی خلاف عقل و رای صلح با دشمن اگر با دوستانت جنگ نیست
به خلاف عقل نظرى كه موطن عمل آن معانى حقيقى و غير اعتبارى است چه اين كهعمل عقل در آنها تصور آنها باشد و يا تصديق، چون اين گونه مدركات عقلى براى خودثبوت و تحققى مستقل از عقل دارند، و ديگر براىعقل در هنگام ادراك آنها عملى باقى نمى ماند جز اخذ و حكايت، و اين همان ادراك است و بس،نه حكم و قضاء.
و همانطور كه در بحث اعجاز انبياء گفته ايم، وجود چنين خارق عاداتى نه استثناء درقانون عليت است نه بر خلاف عقل و خرد بلكه تنها يك جريان عادى طبيعى در اينگونهموارد شكسته مى شود كه نظيرش را در انسانهاى استثنائى كرارا ديده ايم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
عظمت یعنی چه؟
عظمت یعنی چه؟
مغیلان یعنی چه؟
مغیلان یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز