خلاف طبیعت

لغت نامه دهخدا

خلاف طبیعت. [ خ ِ / خ َ ف ِ طَ ع َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) ضد خوی و رسم و قانون. ( ناظم الاطباء ). || مخالف ذات. مخالف راه و رسم طبیعت. مخالف جریان طبیعی. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

ضد خوی و رسم و قانون یا مخالف ذات

جمله سازی با خلاف طبیعت

از راستی خلاف طبیعت قیامت است توفان دمد چو بگذرد از محور آفتاب
به‌چشم بود چو آهو به‌زلف چون افعی ولی خلاف طبیعت نمود هر دو اثر
شاهی که گر خلاف طبیعت دهد مثال گوی زمین بدور در آید چو آسمان
بر خلاف طبیعت خویان هر چه می خواستم همه آن کرد
به تازگی برخی آزمایش‌هایی که هنوز در مراحل ابتدایی هستند؛ نشان داده که برخی زمان‌ها شخص تصمیمات پیچیده‌ای را پیش از آگاهی از تمام فکت‌ها و داده‌ها می‌گیرد. از آنجایی که چنین روشی اندیشیدن انتقادی نیست (چون برای اندیشهٔ انتقادی نیاز به بازتاب دقیق هست) پس استفاده از مهارت‌های اندیشهٔ انتقادی، نیاز به تلاش بیشتر (بر خلاف طبیعت انسان - که تصمیم‌گیری بدون دانستن همه داده‌هاست) دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال ماهجونگ فال ماهجونگ