حفوه

لغت نامه دهخدا

( حفوة ) حفوة. [ ح ِ وَ ] ( ع مص ) حفی. برهنه پای رفتن. برهنه پا شدن. ( دهار ). پای برهنه شدن. ( زوزنی ).
|| سوده پای گردیدن.
حفوة. [ ح ُ وَ ] ( ع اِمص ) برهنه پائی. پابرهنگی. || سودگی پای آدمی و سپل شتر و سم ستور. حفیة.

جمله سازی با حفوه

كلمه (حفى ) به طورى كه راغب گفته به معناى نيكوكار لطيف و مهربان است، و لطيفكسى است كه مراقب حوائج دقيق و باريك محتاجان باشد تا در صدد رفع آن ها بر آيدگفته مى شود (حفا - يحفو - حفى و حفوه، و احفاءسوال ) به معناى اصرار و التماس در آن است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مطلقه یعنی چه؟
مطلقه یعنی چه؟
معلق یعنی چه؟
معلق یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز