جلاجلی

لغت نامه دهخدا

جلاجلی. [ ج َ ج ِ ] ( ص نسبی ) نسبت است به جلاجل. ( لباب الانساب ). رجوع به جلاجل شود.
جلاجلی. [ ج َ ج ِ ی ] ( اِخ ) حسن بن موسی بن حسن بن عبادبن ابی عباد نسائی انصاری معروف به ابن ابی السری از محدثان است. وی ازابی الاشعث احمدبن مقدام عجلی و جز او روایت کند و ازاو ابوحفص بن شاهین روایت دارد. ( از لباب الانساب ).
جلاجلی. [ ج َ ج ِ ی ] ( اِخ ) موسی بن حسن مکنی به ابوالسری از محدثان است. وی از روح بن عبادة و عفان بن مسلم و جز ایشان روایت شنیده و از او محمدبن مخلد دوری روایت دارد. وی در صفر سال 287 هَ. ق. وفات یافت. ( از لباب الانساب ).

فرهنگ فارسی

موسی بن حسن مکنی به ابوالسری از محدثان است وی از روح بن عباده و عفان بن مسلم و جز ایشان روایت شنیده و از او محمد بن مخلد دوری روایت دارد.

جمله سازی با جلاجلی

ز دور می‌شنوم‌ گر زبان ما و شماست جلاجلی‌که صدا بسته بر دف ناهید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال امروز فال امروز فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال راز فال راز