لغت نامه دهخدا تهی شکم. [ ت َ / ت ِ / ت ُ ش ِ ک َ ] ( ص مرکب ) خالی شکم. گرسنه. ( ناظم الاطباء ). طلنفح، گرسنه و تهی شکم. ( منتهی الارب از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ): کوس تهی شکم را بود آرزوی آن نان یا قوم اطعمونی، آوازش آمد از بر.خاقانی.رجوع به ماده بعد شود.
جمله سازی با تهی شکم خموش از آن شد بر بط که از تهی شکمی همی نجنبد نبضش ز ضعف در اعضا ایشان تهی شکم شده در خاک و خاک را آگنده هم ز شخص و هم از مالشان شکم