تهن

لغت نامه دهخدا

تهن. [ ت َ هََ ] ( ع مص ) بخواب رفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده بعد شود.
تهن. [ ت َ هَِ ] ( ع ص ) نعت است از تهن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خوابیده و بخواب رفته. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

نعت است از تهن خوابیده و بخواب رفته

جمله سازی با تهن

بی‌هنر با مال و با شاهی نباشد نیکبخت با هنر هرگز به محنت در نماند مر تهن
عزیزان هر طرف پویان که یوسف سوی مصر آمد جوانان تهنین گویان ز هر سو پیر کنعان را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بنت
بنت
قرین
قرین
تسخیر
تسخیر
ضمیمه
ضمیمه