تنگ توشه. [ ت َ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) تنگ روزی. تنک روزی. که سرمایه اندک دارد. که تنگدست است: یکی تنگ توشه بدی شوربخت شهی دادمت افسر و تاج و تخت.اسدی ( گرشاسبنامه ).رجوع به تنگ و تنک و ترکیبهای آن دو شود.
فرهنگ فارسی
تنگ روزی. که سرمایه اندک دارد.
جمله سازی با تنگ توشه
ز گندم کرده دهر تنگ توشه مرصع تاج شاهان را چو خوشه