بی مقدمه

لغت نامه دهخدا

بی مقدمه. [ م ُ ق َدْ دَ م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + مقدمه ) بی پیشرو. || بدون دیباجه. بدون پیش درآمد. ابتدابه ساکن. || بدون سابقه.

فرهنگ فارسی

بی پیشرو. یا بدون دیباجه. بدون پیش در آمد. یا بدون سابقه.

جمله سازی با بی مقدمه

بچه‌های همسایه گین که او گاهی اوقات از آن‌ها هنگامی که پدر و مادرشان نبودند نگهداری می‌کرد، این اشیا را دیده بودند یا در موردش چیزی شنیده بودند که خود گین آن‌ها را بدون فکر و بی مقدمه عتیقه از دریاهای جنوب معرفی کرد که از طرف پسرعمویش که در جنگ جهانی دوم خدمت می‌کرده، فرستاده شده. در بررسی‌هایی که شد، مشخص شد که اینها پوست صورت انسان هستند که به دقت از اجساد کنده شده و به عنوان ماسک توسط گین استفاده می‌شده‌اند.
نکته مهم در این بنا تعامل فضاهاست. بخش‌های وابسته در عین اتصال با حریم‌هایی تعریف شده‌اند و ورود به آن‌ها بی مقدمه نیست.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
پاداش یعنی چه؟
پاداش یعنی چه؟
رقیق یعنی چه؟
رقیق یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز