بچک

لغت نامه دهخدا

بچک. [ ب َ چ َ ] ( اِ ) هر آلت برنده. ( ناظم الاطباء ). || نام اسلحه ای باشد غیرمعلوم. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). نوعی سلاح. ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 172 ). یک نوع سلاح. ( ناظم الاطباء ). قسمی اسلحه که ترکان استعمال میکرده اند. ( فرهنگ نظام ). احتمالاً باید صورتی باشد از بچاق بمعنی چاقو:
ترکی مکن به کشتن من برمکش بچک.سوزنی.من خلیلم تو پسر پیش بچک
سر بنه انی ارانی اذبحک.مولوی.

فرهنگ فارسی

هر آلت برنده نوعی سح.

جمله سازی با بچک

💡 عرفی نگویمت بچکان خون دل ز چشم گر ننگ صبر نیست بهل تا برون چکد

💡 رو بوصل تو نبردم چند گشتم کو بگو ای دل سرگشته خون شووزره چشمم بچک

💡 سرگشته چو خضر بر لب جوی بر لب بچکان از آن زلالم

متمایز یعنی چه؟
متمایز یعنی چه؟
کس خل یعنی چه؟
کس خل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز