بزرگ منش

لغت نامه دهخدا

بزرگ منش. [ ب ُ زُ م َ ن ِ ] ( ص مرکب ) بلندهمت. بلندطبع. متکبر. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). مختال. منیع. ابلخ.بَلخ. بطر. و در تداول، آنکه آثار بزرگی نفس از او هویداست: دوم صورت [ از صور جنوبی فلکی ] صورت جبار، ای بزرگ منش. ( التفهیم ). میان اتباع او [ شیر ] دو شگال بودند یکی را کلیله نام و دیگری را دمنه و هر دو ذکای تمام داشتند و لیکن دمنه حریص تر بودو بزرگ منش تر. ( کلیله و دمنه ). || معجب. خویشتن بین. بطر. ( یادداشت مؤلف ). خودخواه. جاه طلب.

فرهنگ عمید

۱. بزرگوار.
۲. بلندهمت.

فرهنگ فارسی

بلند همت متکبر.
بزرگوار، بلندهمت

جمله سازی با بزرگ منش

💡 ((اى عزيزان ! اى بزرگ منشان ! اينك درهاى بهشت (به روى شما) باز شده كه نهرهايشجارى و درختانش سبز و خرم است و اينك رسول خدا و شهيدان راه الهى منتظر ورود شمابوده و قدوم شما را به همديگر مژده مى دهند. پس بر شماست كه از دين خدا و رسولشحمايت و از حرم پيامبر دفاع كنيد)).

💡 جهان لطف و کرم کارساز ترک و عجم پناه تیغ و قلم و سرور بزرگ منش

💡 ز آدم آمده تا نسل خود بزرگ منش به او کریم نسب شد بزرگ والایی

💡 بزرگ معجزه ها داری ای بزرگ منش که هر که از تو ندید است کی کند باور

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اگزجره یعنی چه؟
اگزجره یعنی چه؟
دودول یعنی چه؟
دودول یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز