اندر وقت

لغت نامه دهخدا

اندروقت. [ اَ دَ وَ ] ( ق مرکب ) فوراً. فی الحال. دروقت. ( فرهنگ فارسی معین ). در همان وقت. در حال: و اندروقت دو حله آوردند از بهشت بنور و رنگ خورشید. ( تاریخ سیستان ). هیچکسی زآنسو نتوانستی نگریست از نور بسیار که چشم وی نابینا گشتی اندروقت. ( تاریخ سیستان ). قیدار اندروقت بدانجایگاه شد. ( تاریخ سیستان ). عبداﷲ بن احمد هزیمت شد و اندروقت خبر سوی باجعفر آمد. ( تاریخ سیستان ). آن دیوسواراندروقت تازان برفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 117 ).

فرهنگ فارسی

فورا فی الحال در وقت.

جمله سازی با اندر وقت

به خیری گفتم اندر وقت سرما که میل خواب داری؟ گفت آری
بشر حافی را گفتند اندر وقت وفات یا بانصر پنداری زندگانی درین جهان دوست میداری گفت بحضرت پادشاه شدن سخت است.
ای بسا کافر که اندر وقت مردن خوب مرد وی بسا مسلم که اندر عین زشتی جان سپرد
درجه دوم ریا بود به اصل عبادات، چون کسی که نماز کند بی طهارت پیش مردمان و یا روزه دارد و اگر تنها بودی نکردی. و این نیز عظیم است ولیکن نه چون ریا بود به اصل ایمان. و بر جمله چون منزلت نزدیک خلق دوست تر می دارد از آن که به نزدیک حق تعالی، ایمان وی ضعیف بود، اگرچه کافر نیست، ولیکن اندر وقت مرگ اندر خطر کفر باشد اگر نه توبه کند.
چو نظم مدح تو آغاز کردم اندر وقت به من نماند راه برون شد و انجام
ابوسعید خرّاز گوید اندر مسجد حرام شدم، درویشی را دیدم دو خرقه داشت و چیزی میخواست من با خویشتن گفتم این چنین بعضی خویشتن گران کرده اند بر مردمان آن درویش اندر من نگریست و گفت، وَاعْلَموا اَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما فِی انفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ بوسعید گفت من استغفار کردم اندر وقت آواز داد و مرا گفت وَهُوَ الَّذی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال قهوه فال قهوه فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی