نیکو گفت

لغت نامه دهخدا

نیکوگفت. [ گ ُ ] ( مص مرکب مرخم، اِمص مرکب ) نیکو گفتن. تحسین. تعریف. ( فرهنگ فارسی معین ). دعا. نیایش. ثنا. ستایش. ( ناظم الاطباء ). مقابل بدگوئی. ذکر خیر: امیدوار کرد که در باب وی هرچه میسر گردد از عنایت و نیکوگفت هیچ باقی نگذارد. ( تاریخ بیهقی ص 30 ).

فرهنگ فارسی

(مصدر اسم ) تحسین تعریف: ((... و امیدوار کرد که درباب وی هرچه میسر گردد از عنایت و نیکو گفت هیچ باقی نگذارد... ) )

جمله سازی با نیکو گفت

به زر نرخ هنر هست از هنر دور چه نیکو گفت آن استاد مشهور
ز نیکو گفت حالش بی‌نیاز است کسی را کاسمان نیکو سگالست
چه نیکو گفت خسرو با سپاهی چو شرمت نیست گو آن کن که خواهی
سحر مرغ چمن با برگ گل نیز چه نیکو گفت از این دم داستانی
چه نیکو گفت خسرو کِهبدان را ز دوزخ آفرید ایزد بدان را
چه نیکو گفت موبد پیش هوشنگ زنان را آز بیش از شرم و فرهنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اگزجره یعنی چه؟
اگزجره یعنی چه؟
ترغیب یعنی چه؟
ترغیب یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز