مگسان
جمله سازی با مگسان
زان دم که به پیمانه لبش چاشنیی ریخت جانها مگسان لب پیمانه اویند
آستان در تو منزل شهبازان است مگسان را چه محل بر سر کویت پرواز
سختم آید عجب از لعل لب چون شکرت که چنین شهد نصیب مگسان میگردد
لب شیرین تو خواهم که دهان خوش کند مگسان شکرت را عسل زنبوری
بمیر تشنه که پروانه از تعطش شمع چو سوخت بر مگسان شراب میچربد
آن لب گرم از پافکند سر زنشم چند در شهد گرفتاری خود بس مگسان را