معلق کردن

لغت نامه دهخدا

معلق کردن. [ م ُ ع َل ْ ل َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آویختن. آویزان کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || منوط کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). وابسته کردن کاری رابه چیزی یا عملی. و رجوع به معلق شود. || عضوی از اعضای ادارات دولتی را موقتاً از خدمت برکنار کردن تا پس از رسیدگی به تهمت وی مجازات شده یا به کار خویش بازگردد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - آویزان کردن آویختن. ۲- مربوط ساختن و ابسته کردن. ۳ - کارمندی را از شغلش بر کنار کردن موقتا تا باتهام و ی رسیدگی بعمل آورند.
آویختن آویزان کردن

جمله سازی با معلق کردن

قانون حمایت از مستمندان، که با معلق کردن فرایند سازگاری، موجب گسترش دامنه فقر در آینده خواهد شد، همین امروز نیز می‌تواند چنین پیامدی به همراه داشته باشد. بخش زیادی از پول‌هایی که هر سال صرف کمک به مستمندان می‌شود، صرف حمایت از کارگرانی شود که در بخش‌های تولیدی مشغول به کار هستند، مانند زهکشی زمین‌ها، ساخت ماشین‌آلات صنعتی، و غیره. از این طریق انبارها به سرعت پر از کالاهای تولیدی شده و متعاقباً کمبود کالا برطرف خواهد شد.
اما مایا، شین مست را کول کرده و به قایقی می‌برد؛ و با ابراز عشق، از او می‌خواهد که با او سکس کند؛ و در حالی که سِن حسودانه آن‌ها را زیر نظر گرفته، مایا قوانین گروه را زیرپا می‌گذارد. مایا و شین برای فرار و خروج از شهر، برای فردا ساعت ۹ قراری روی پل می‌گذارند. از طرفی سن برای انتقام، ایپ و گروه‌اش را توسط روکو در جریان می‌گذارد؛ و با معلق کردن مایا او را شلاق زده، تنبیه می‌کند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ژرف
ژرف
قدرت
قدرت
مطلقه
مطلقه
گودوخ
گودوخ