محاصره شدن

لغت نامه دهخدا

محاصره شدن. [ م ُص َ رَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) شهربند شدن. محصور شدن. حصاری شدن. در میان گرفتگی و بند شدگی راه واقع شدن.

فرهنگ فارسی

شهر بند شدن

جمله سازی با محاصره شدن

در خلال این جریانات، سپاه پارس مرتب به پیش‌روی ادامه می‌داد و یونانی‌ها در جای خود مانده بودند. کوروش به‌رغم گسترش سپاه پارس از بیم محاصره شدن حاضر نبود جناح چپ خود را از فرات دور کند. در این موقع دو نیرو به هم نزدیک شده و بین ۳۰۰ تا ۷۰۰ متر از یکدیگر فاصله داشتند.
ساریه مأمور فتح دارابگرد (داراب امروزی) بود و با لشکر خود به سوی آنجا حرکت کرد. اهالی دارابگرد با کردان (عشایر فارس) لشکر بزرگی را ساختند. اعراب در دشتی به نام دُم دشت که دامنه کوه بنارجان قرار داشت با این سپاه روبرو شدند. آنان برای جلوگیری از محاصره شدن در دشت به کوه پشت سرشان پناه بردند و سرانجام پیروز شدند. پس از آن فسا نیز با همان شروط مصالحه کرد. فتح این دو شهر به‌طور کلی دو ماه طول کشید.
با محاصره شدن کاخ توسط انقلابیون، تنها آناستازیا و ماریا می‌توانند با کمک پسر ۱۰ ساله ای که راه مخفی فرار را به آنها نشان می‌دهد، فرار کنند. آنها به سمت یک قطار در حال حرکت می‌روند اما تنها ماریا سوار قطار می‌شود و آناستازیا زمین‌می‌خورد و از قطار جا می‌ماند و به دلیل ضربه وارده به سرش، فراموشی می‌گیرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چیره
چیره
سراسیمه
سراسیمه
کصخل
کصخل
فال امروز
فال امروز