لغت نامه دهخدا
کاهپاره. [ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) پاره کاه. قطعه ای از ساقه خشک و درهم شکسته گندم و تکه کاه:
کهربا را بگوی تا نبرد
چه کند کاهپاره مسکین.سعدی.
کاهپاره. [ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) پاره کاه. قطعه ای از ساقه خشک و درهم شکسته گندم و تکه کاه:
کهربا را بگوی تا نبرد
چه کند کاهپاره مسکین.سعدی.
( اسم ) ریز. کاه: [ چند گویی که مهر از و بر دار خویشتن را بصبرده تسکین ? ] [ کهربا را بکوی تا نبرد چه کند کاه پار. تسکین ]. ( سعدی )
💡 گر اشارت شود بکمتر چیز مثلا کاه پاره یابم