کاملی

لغت نامه دهخدا

کاملی. [ م ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به کامل.
کاملی. [ م ِ ] ( اِخ ) جد ابویعلی حمزةبن محمدبن محمدبن سلیمان ابوکامل بن حاتم الکاملی و او پسر ابوعبیدبن ابوعمروبن ابوکامل النسفی است که از مستعفری و غیر او حدیث شنید و درجمادی الاَّخر سال 414 هَ.ق. درگذشت. ( لباب الانساب ).
کاملی. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد واقع در 2هزارگزی شمال خاوری مشهد و شمال راه مشهد به تبادکان. ناحیه ای است واقع در جلگه و هوای آن معتدل است و 78 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه تأمین میشود و محصول آن غلات است. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند. راه اتومبیل رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه مشهد

جمله سازی با کاملی

بپْذیر پند من که شنیدم ز کاملی وز این صحیح‌تر نشنیدم روایتی
هنگامی که بسته‌های موج گاوسی با عدم قطعیت کمینه معروف شدند، توجه زیادی را جلب نکردند تا اینکه گلاوبردر سال ۱۹۶۳، توصیف کوانتوم- نظری کاملی ازهمدوسی در میدان الکترومغناطیسی تهیه کرد.
ز خود این بند بگسل، گر جنون کاملی داری که بوی عقل ای دیوانه از زنجیر می‌آید
دزغان یا دزقان کاملی روستایی در دهستان تبادکان بخش مرکزی شهرستان مشهد استان خراسان رضوی ایران است.
در زیر فهرست کاملی از ترانه‌های اجرا شده و آلبوم‌های خشایار اعتمادی قرار دارد.
بر این جانِ پریشان رحمت آرید که وقتی کاردانی کاملی بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
اسکل یعنی چه؟
اسکل یعنی چه؟
انس یعنی چه؟
انس یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز