چغال

لغت نامه دهخدا

چغال. [ چ َ ] ( اِ ) شغال. ابن آوی ̍.
چغال. [ چ َغ ْ غا ] ( اِ، از اتباع ) در تداول عامه، مهمل بقال است، چنانکه فی المثل گویند:این کار هر بقال چغالی نیست. و رجوع به چقال شود.

فرهنگ فارسی

شغال
در تداول عامه مهمل بقال است چنانکه فی المثل گویند: این کار هر بقال چغالی نیست.

جمله سازی با چغال

شاه عباس پس از در هم شکستن نیروی عثمانی و فرار چغال اوغلی، قسمتی از اردوی خود را به تبریز فرستاد و خود در زمستان آن سال از راه اردبیل و شمال آذربایجان عازم فتح قلعه گنجه شد. پیش از حرکت به سوی اردبیل، الله‌وردی خان گرجی را اجازه داد تا به فارس باز گردد و در بهار همان سال با نیروی تازه به اردوی او در آذربایجان بپیوندد. سرداران خراسان را نیز مرخص کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
جنگ اول، به از صلح آخر
جنگ اول، به از صلح آخر
ادریان
ادریان
ارق ملی
ارق ملی
امجق
امجق