پرمار

لغت نامه دهخدا

پرمار. [ پ ِ ] ( اِ مرکب ) در لهجه مازندرانی، پدرِ مادر. جد مادری.

جمله سازی با پرمار

عشق چو طاووس چون پرید شود دل خانه پرمار همچنانک تو دیدی
در گور مار نیست تو پرمار سله‌ای چون هست این خصال بدت یک به یک عدو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مطیع
مطیع
برداشت
برداشت
ایده آل
ایده آل
بی درنگ
بی درنگ