ورسان

لغت نامه دهخدا

ورسان. [ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان حومه بخش دستجرد شهرستان قم، در یک هزارگزی راه فرعی دستجرد به سرهه رود. سکنه 308 تن. آب آن از چشمه تأمین می شود و محصول آنجا غلات، بنشن، باغات انگور، بادام و قیسی و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

دهی جزئ دهستان حومه بخش دستجرد شهرستان قم یک هزار گزی راه فرعی دستجرد به سرهه رود

جمله سازی با ورسان

این روستا در مجاورت روستاهای موجان در شرق، زیزگان و ورسان در شمال شرقی و شمال غربی، بهارستان (با نام قدیم خراب) در سمت جنوب مایل به غرب و روستای سرهرود در مغرب می باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خویش
خویش
آهنگر
آهنگر
گی خار
گی خار
مرسوله
مرسوله