هم سبق

لغت نامه دهخدا

هم سبق. [هََ س َ ب َ ] ( ص مرکب ) همدرس. ( آنندراج ): احمد برادر رضاعی و هم سبق سلطان بود. ( حبیب السیر ).

فرهنگ فارسی

همدرس

جمله سازی با هم سبق

فیلسوفی را گهی نادان کند هم سبق با طفل ابجد خوان کند
با عندلیب هم سبق ناله بوده ام دلتنگ اگر ز صحبت زاغم شگفت نیست
نیست دیوانه ز کیفیت صحرا غافل از جنون هم سبق هوش ‌گرفتن دارد
بلبلان‌چمن قرب به‌آهنگ‌یقین می‌سرایند و همان هم سبق فاخته‌اند
هر طفل غنچه هم سبق درس صبح نیست هر صاحب‌نفس به مسیحا نمی‌رسد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت فال لنورماند فال لنورماند