ناکام شدن

لغت نامه دهخدا

ناکام شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) برخلاف میل شدن. نه به دلخواه شدن. نه به کام و به وفق مراد شدن. مطابق میل و به دلخواه نشدن:
چو ایران و نیران به ما رام شد
همه کام بهرام ناکام شد.فردوسی. || ناکامروا شدن. کامیاب نشدن. بی نصیب ماندن. محروم افتادن:
کس همچو من از زمانه ناکام نشد
ناکام کسی چو من ز ایام نشد.رفیق اصفهانی.|| قبول ناشدن. ردکرده شدن. ( ناظم الاطباء ). و نیز رجوع به ناکام شود.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - برخلاف خواست ومیل شخص شدن: چو ایران و نیران به ما رام شد همه کام بهرام ناکام شد. ۲ - کامیاب نشدن محروم ماندن: کس همچو من از زمانه ناکام نشد ناکام کسی چومن زایام نشد. ( رفیق اصفهانی )

جمله سازی با ناکام شدن

مک‌فارلین تلاش نمود، تا با پوشیدن لباس کشیش در ۱۹۷۸ میلادی از زندان ماز فرار نماید. با ناکام شدن این کوشش، وضعیت دستهٔ ویژه از مک‌فارلین سلب گردیده و او به اعتصاب کثیف در بلاک‌های اچ ملحق شد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال شمع فال شمع فال نوستراداموس فال نوستراداموس