نامحکم

لغت نامه دهخدا

نامحکم. [ م ُ ک َ ] ( ص مرکب ) سست. نااستوار:
نخست اندیشه کن آنگاه گفتار
که نامحکم بود بی اصل دیوار.سعدی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) سست نا استوار: نخست اندیشه کن آنگاه گفتار که نامحکم بود بی اصل دیوار. ( سعدی )

جمله سازی با نامحکم

رفتم که بنای عمر نامحکم بود وین تیره سرای، سخت نامحرم بود
صحبت محکم ما را چو قضا باطل کرد چه خطر دارد پس صحبت نامحکم دل
بی محبت زندگی ماتم همه کاروبارش زشت و نامحکم همه
آن صبر که حامی منست از غم تو مویی نبرد ز عهد نامحکم تو
نخسبد هیچ صاحب خانه آرام چو در نامحکم و کوته بود بام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لز یعنی چه؟
لز یعنی چه؟
چیپ یعنی چه؟
چیپ یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز