لغت نامه دهخدا
میرغضب. [ ع َ ض َ] ( اِ مرکب ) جلاد. سیاف. دژخیم. روزبان. دژخی: مثل میرغضب؛ سخت بی رحم و قسی القلب. ( از یادداشت مؤلف ).
میرغضب. [ ع َ ض َ] ( اِ مرکب ) جلاد. سیاف. دژخیم. روزبان. دژخی: مثل میرغضب؛ سخت بی رحم و قسی القلب. ( از یادداشت مؤلف ).
(غَ ضَ ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) جلاد، مأمور اجرای حکم.
کسی که مٲمور اجرای حکم اعدام است، جلاد.
جلاد، کسی که ماموراجرائ حکم اعدام است، دژخیم
( صفت و اسم ) دژخیم جلاد.
جلاد، مأمور اجرای حکم.
💡 « کمتر کسی از اهالی ایران است که میرغضبی نداند یا ستم و تعدی نداند و ظلم و بیانصافی نپرورد و تمام سکنهٔ آن ویران و خرابه از طبقهٔ حکماء و وزرا گرفته تا حمال و بقال همه ستمگر و بیمروت و همه خونخوار و بیمرحمت و همه فریاد دارند که چرا ما میرغضب باشی نیستیم و همه میخواهند ظالم منفرد و حاکم مستبد و جلادباشی باشند.»
💡 بعدها سید مرتضی پسندیده، فرزند دیگر سیدمصطفی که در آن زمان به سیدمرتضی شهرت داشت و دوران نوجوانی را میگذراند، ماجرای قصاص قاتل پدرش را اینگونه توضیح میدهد: «در چهارم ربیعالاول ۱۳۲۳ قمری، قاتل را برای اعدام به میدان بهارستان بردند. به من و برادرم گفتند به منزل برویم. چون بچه بودیم و متأثر میشدیم، ولی سایرین به میدان رفتند. مطابق رسم آن روزگار، قاتل، میرغضب و شاه (ولیعهد) که همگی در میدان حاضر بودند، لباس قرمز برتن داشتند. سر جعفرقلیخان را بریدند. چند روز بعد از اعدام قاتل، همراهان برای بازگشت به خمین گاری کرایه کردند.»[پانویس ۳]