صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست
حیات یک دمه هم صرف پوچ شد چو حباب کسی مباد ز عمر سبک رکاب خجل
حقا که به عهدها نیایم بیرون از عهدهٔ حق گزاری یک دمه عشق
بختم ز وصل یک دمه آن مرهمی که ساخت تسکین ده جراحت چندین هوس نبود
هستی یک دمه در ماتم یک دشت شهید وای هنگام کم و انده بسیار حسین
بر سر ره دیدمش تیزروان چون قمر گفتم بهر خدا یک دمه آهسته تر