یک تخت

لغت نامه دهخدا

یک تخت. [ ی َ / ی ِ ت َ ] ( اِ مرکب ) یک تخته. یک دست. ( یادداشت مؤلف ): اما چون سوگند در میان است از جامه خانه های خاص برای تشریف و مباهات یک تخت جامه از طراز خوزستان... برگیرم. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ فارسی

یک تخته یک دست

جمله سازی با یک تخت

تخت آهنین یک تخت پادشاهی تخیلی مربوط به سری ترانه یخ و آتش و همچنین اقتباس تلویزیونی آن یعنی بازی تاج و تخت است. پس از موفقیت سریال بازی تاج و تخت، تخت آهنین تبدیل به نمادی برای کل مجموعه شد.
او به کریتوس یادآوری می‌کند که یک تخت در کوه المپ خالی است و یک خدای جنگ جدید لازم است. او به کریتوس پیشنهاد خدای جنگ شدن را می‌دهد و دری که به کوه المپ و تخت خدایی منتهی می‌شود را برای او می‌گشاید، و اینگونه کریتوس خدای جنگ می‌شود؛ و انتقام‌گیری از تمام خدایان آغاز…!
برای نگهداری در آپارتمان مناسب است به شرط آنکه در طول روز به اندازه کافی فعالیت داشته باشد. در داخل خانه بسیار پر جنب و جوش است و یک حیاط متوسط می‌تواند مکان مناسبی را برای زندگی و بازیش فراهم کند. اگر در داخل خانه نگهداری می‌شود بهتر است که یک تخت یا خانه مخصوص به خود داشته باشد. حتما باید جای خودش را داشته باشد
همچنین بیمارستان دارای بخش جراحی با ۲ اتاق عمل، بخش آنژیوگرافی با یک تخت آنژیو و بخش دیالیز با ۱۲ تخت فعال می‌باشد.
-در درام چین صحنه آرایی اندک است و تماشاگران برای فهمیدن نمایشنامه ناچار هستند تخیل خود را به کار گیرند (یک صندلی شاید نمادی از پل، یا کوه یا یک تخت سلطنتی باشد).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استیصال
استیصال
شکوه
شکوه
الم
الم
فال امروز
فال امروز