لغت نامه دهخدا
چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ
نباید برآوردن آواز هیچ.نظامی. || ( حامص مرکب ) گوشمال. ( برهان ) ( غیاث ). سیاست و یا گوشمال. ( ناظم الاطباء ). برای تأدیب یا مجازات، گوش کسی را پیچاندن. ( فرهنگ نظام ):
وگرنه چنانت دهم گوش پیچ
که دانی که هیچی و کمتر ز هیچ.نظامی.|| ( اِ مرکب ) پارچه ای را نیز گویند که به جهت دفع سرما بر دور سر و گوش پیچند. ( برهان ). شالی را گویند که به واسطه دفع اذیت سرما بر گوش پیچند. ( آنندراج ). || یک نوع زینتی که در عمامه گذارند. ( ناظم الاطباء ).