لغت نامه دهخدا
کاررفته. [ کارْ، رَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) ازکاررفته، چون دست کاررفته. ( آنندراج ):
بر دست کاررفته نباشد گرفت و گیر
چون بهله دست در کمر یار میکنم.صائب ( ازآنندراج ).روزی که بهله را به کمر آشناکنی
از دست کاررفته ما بی خبر مباش.صائب ( ازآنندراج ).