لغت نامه دهخدا
چراغ شب. [ چ َ / چ ِ غ ِ ش َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب )ماهتاب. ( ناظم الاطباء ). || چراغ که در شب افروزند. و چراغ شب باران و چراغ شب مهتاب، هر کدام معروف و کنایه از آنست که لطفی ندارد. ( آنندراج ).
چراغ شب. [ چ َ / چ ِ غ ِ ش َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب )ماهتاب. ( ناظم الاطباء ). || چراغ که در شب افروزند. و چراغ شب باران و چراغ شب مهتاب، هر کدام معروف و کنایه از آنست که لطفی ندارد. ( آنندراج ).
ماهتاب. یا چراغ شب باران و چراغ شب مهتاب.
💡 برافروخت زان گوهر شب چراغ شب تیره چون روزیم کرد باغ
💡 ساقی به سر پیر مغان باده بگردان کاین شیشه چراغ شب آه درجات است
💡 درون خلوت معنی ضمیر تو شمعی ست چنانکه قصر فلک را چراغ شب قمر است
💡 بدان چراغ شب تیره تا سحر بلبل همه لطایف اوراق گل ز بر گیرد
💡 از ضمیر تو چراغ شب و روز افروزند گر نتابد مه و خورشید نباشد موجود
💡 نزدیکی من میکند از دور سیاهی چون نغمه به هر رنگ چراغ شب تارم