چاره اندیش

لغت نامه دهخدا

چاره اندیش. [ رَ / رِ اَ ] ( نف مرکب ) محیل. مکار. حیله گر. فسونگر.

فرهنگ عمید

آن که در فکر چاره و علاج باشد.

فرهنگ فارسی

محیل. مکار. حیله گر. فسونگر.

جمله سازی با چاره اندیش

روزی به طبیب چاره اندیش گفتم چه بود دوای نوبه؟
حق نگهدارت ای برادر هان چاره اندیش و جان خود برهان
اگر بدانی چه قدرها ذلیل شده ام و لطمه حرمانم فقیر کرده است بی هیچ ملاحظه چاره اندیش دردم می شوی. سرایر ضمیرم در آئینه خاطر حقیقت بینت پیداست، مصرع: من چگونه یک رگم هشیار نیست. هر چه کنی مختاری، در باب یار غایب که دوستان حاضر خصومت می بافند همان است که خود یافته ام، بیت:
کاری که زهجران تو در پیش من است نه در خور وهم چاره اندیش من است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شکوه یعنی چه؟
شکوه یعنی چه؟
باری یعنی چه؟
باری یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز