پای برهنگی

لغت نامه دهخدا

پای برهنگی. [ ب ِ رَ ن َ / ن ِ ] ( حامص مرکب ) حُفوَة. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

پای برهنه بودن حفوت.

جمله سازی با پای برهنگی

استاد ابوعلی دقّاق گوید بشر حافی بخانۀ المعافابن عمران شد و در به زد گفتند کیست گفت بشر حافی، دخترکی از آن خانه آواز داد اگر بدو دانگ نعلینی خریدی نام پای برهنگی از تو شدی به بودی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال شمع فال شمع فال امروز فال امروز فال تماس فال تماس