هامون گذار

لغت نامه دهخدا

هامون گذار. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) بادیه پیما. هامون بر. صحرانورد. هامون سپر. دشت پیما. بیابان گذر:
هامون گذار و کوه فش دل بر تحمل کرده خوش
تا روز هر شب بارکش هر روز تا شب خارکن.امیرمعزی.

فرهنگ فارسی

(صفت )هامون بر صحرانورد بادیه پیما: (( هامون گذار وکوه فشدل برتحمل کرده خوش تاروز هرشب بارکش هرروز تاشب خارکن. ) ) ( معزی ۵۹۸ )

جمله سازی با هامون گذار

یکی لشکرت را به هامون گذار چه داری سپاه از پس کوهسار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال کارت فال کارت فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت