لغت نامه دهخدا
نام خواه. [ خوا / خا ] ( نف مرکب ) خواهان نام. نامجو. شهرت طلب. حریص شهرت. آرزومند اشتهارو معروفیت. جویای نام و شهرت و افتخار:
کدام است مرد از شما نامخواه
که آید پدید از میان سپاه.دقیقی.
نام خواه. [ خوا / خا ] ( نف مرکب ) خواهان نام. نامجو. شهرت طلب. حریص شهرت. آرزومند اشتهارو معروفیت. جویای نام و شهرت و افتخار:
کدام است مرد از شما نامخواه
که آید پدید از میان سپاه.دقیقی.
آن که خواهان نام و شهرت است، نامجو، نام خواهنده.
( صفت ) آنکه خواهان نام است طالب شهرت نامجو: کدام است مرد از شما نام خواه که آید پدید ازمیان سپاه. ( دقیقی لغ. )
💡 کدامست مرد از شما نام خواه که آید پدید از میان سپاه
💡 سواران بدرگاه شاه آمدند گشاده رخ و نام خواه آمدند
💡 گفت بیرون ازین ندارم نام خواه تیغم نمای و خواهی جام