زشت نام

لغت نامه دهخدا

زشت نام. [ زِ ] ( ص مرکب ) بدنام. مشهوربه بدی و زشتی. بدآوازه. معروف به بدی:
چنین داد پاسخ که شیری بدام
نیازرد جز مردم زشت نام.فردوسی.به استاد گفت آنچه داری پیام
از آن بی منش کودک زشت نام.فردوسی.زنان در آفرینش ناتمامند
ازیرا خویش کام و زشت نامند.( ویس و رامین ).رعایا و غربا از این شهر بگریزند و زشت نام شویم در همه جهان. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 428 ). فرمود تا همه بنی هاشم به وی نامه نوشتند که خود را زشت نام همی کنی بدین کردارها. ( مجمل التواریخ و القصص ).
بپرسیدش که عیب من کدام است
کز آن عیب این نکوئی زشت نام است.نظامی.با مردم زشت نام همراه مباش
کز صحبت دیگران سیاهی خیزد.سعدی.دو کس چه کنند از پی خاص و عام
یکی خوب سیرت یکی زشت نام.سعدی.رجوع به ماده بعد شود.

فرهنگ عمید

بدنام، رسوا، بی آبرو.

فرهنگ فارسی

بد آوازه معروف به بدی

جمله سازی با زشت نام

💡 کشیدی غم و یافتی کام خویش مکن زشت نام شه و نام خویش

💡 به گوینده گفتا چنین زشت نام به فرمانده ازمن بگو این پیام

💡 بدو گفت کای زشت نام تو چیست که زاینده را بر تو باید گریست

💡 چو او کشته شد بد دلی زشت نام که بد نام او را عمر و پور هشام

💡 روا نیست ای کافر زشت نام که خوانی ستمگستران را امام

💡 بدو گفت شاها تو خواهی که من شوم زشت نام اندرین انجمن

الکن یعنی چه؟
الکن یعنی چه؟
قرین رحمت یعنی چه؟
قرین رحمت یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز