لت به معنای ضربه، سیلی یا چک است که میتواند به صورتهای مختلفی مانند کتک زدن یا زخم کردن ظاهر شود. این واژه همچنین به ابزارهایی مانند تپانچه یا گرز اشاره دارد که در جنگها و نبردها به کار میروند. در واقع، لت میتواند به حالتهای مختلفی از آسیب زدن و صدمه زدن اشاره کند، از جمله زدن به کف دست یا کوفتن. این اصطلاح در فرهنگ لغتها به معنای کتک زدن و همچنین به عنوان نوعی آسیب فیزیکی شناخته میشود. علاوه بر این، این واژه به نوعی از ابزارهای جنگی نیز اشاره دارد. برای مثال، گرز که به عربی عمود نامیده میشود، یکی از مصادیق این ابزارهاست. در زبان هندی، این واژه به معنای لگد زدن نیز به کار میرود که نشاندهنده تنوع معنایی آن است. بنابراین، لت تنها به معنای یک ضربه یا آسیب نیست، بلکه به ابزاری برای نبرد و همچنین به روشهای مختلف آسیب زدن به دیگران نیز اشاره دارد.

لت
لغت نامه دهخدا
بلتام آمد زنبیل و لتی خورد بلنگ
لتره شد لشکر زنبیل و هبا گشت کنام.محمدبن وصیف ( از تاریخ سیستان ص 210 ).رویت زدر خنده و سبلت زدر تیز
گردن زدر سیلی و پهلو زدر لت.لبیبی.رویش نبیند ایچ و قضا را چو بیندش
بامش بر آستین ( ؟ ) و لتش بر قفا زند.خطیری.اگر نپذیرفتند بوسهل اسماعیل را به شهر باید فرستاد تا به لت از مردمان بستاند. ( تاریخ بیهقی ص 469 ). این حصیری... از بهر پادشاه را اندر مجلس شراب چند بار عربده کرده بود و دوبار لت خورده. ( تاریخ بیهقی ص 156 ). همیشه چشم نهاده بودی تا پادشاهی... بر چاکری خشم گرفتی و آن چاکر را لت زدی و فروگرفتی. ( تاریخ بیهقی ص 176 ).
هر یکی را ز سیلی و لت تاز
سبلت و ریش و خایگان کنده.سوزنی.بجای بوسه زدن بر لبش، زند بر لت
چنانکه لت هم از وی خورد هم از دیوار.سوزنی.قواد و سرهنگان پراکنده به باغ به گوشه ها میرفتند یکی را چشم بر او افتاد و به لت و سیلی ازو پرسید که راست بگو تو کیستی و سبب این دلیری از چیست. ( تاریخ طبرستان ). دولت آن است که از پس خود لت ندارد. ( کتاب المعارف ).
گفت بد موقوف این لت لوت من
آب حیوان بود در حانوت من.مولوی.پس ستون این جهان خود غفلت است
چیست دولت کاین روارو با لت است
اولش دو دو به آخر لت بخور
جزدر این ویرانه نبود مرگ خر.مولوی.جانب کعبه نرفتی پای پیل
با همه لت نه کثیرو نه قلیل.مولوی.در شهوت نفس کافر ببند
وگر عاشقی لت خور و سر ببند.سعدی.وزان کمند بخود درکشید کمخا را
کشان فکند و برو نیز زدلت بی مر.نظام قاری ( دیوان البسه ص 19 ).
فرهنگ معین
( ~. ) (اِ. ) ۱ - گرز، عمود. ۲ - چماق.
(لَ ) (اِ. ) سیلی، چَک.
( ~. ) (اِ. ) شکم، بطن.
فرهنگ عمید
* لت خوردن: (مصدر لازم )
۱. لطمه خوردن.
۲. سیلی خوردن، تپانچه خوردن: در شهوت نفس کافر ببند / وگر عاشقی لت خور و سر ببند (سعدی۱: ۱۶۶ ).
۳. زیان دیدن و شکست خوردن در کسب وکار.
۱. لنگۀ دروپنجره.
۲. ورق کاغذ.
۳. [قدیمی] تکه و پارۀ چیزی.
* لت لت: پاره پاره.
* لت وپار: [عامیانه] پاره پاره، تکه تکه.
فرهنگ فارسی
مردم لتونی
فرهنگستان زبان و ادب
{section} [موسیقی] قسمتی از ساختار یک قطعه که از چند جمله تشکیل شده است
دانشنامه عمومی
ویکی واژه
واحدی برای اندازه گیری پارچه.
یک ورق کاغذ.
لنگه در، مصرا
سیلی، چَک.
شکم، بطن.
گرز، عمود.
چما
جمله سازی با لت
لاته لت پس از حضور در تیم آتالانتا پریماورا، برای فصل ۱۷–۲۰۱۶ به تیم بزرگسالان ارتقا یافت.
خورده از تبریزیان سیلی و لت وز قهستان و عمل در معزلت
یافتن عز زین دو حرف عزلت تو نیست بی این دو حرف جز لت تو