فوح

در زبان عربی، مصدر «فَوْح» بر وزن «فَعْل» از ریشهٔ «ف و ح» گرفته شده است. این واژه در فرهنگ‌های معتبر لغت همچون منتهی الارب و اقرب الموارد برای معانی متعددی به کار رفته است. از جملهٔ این معانی می‌توان به دمیدن بوی خوش اشاره کرد که در این حالت، واژه بیانگر انتشار و پراکنده شدن عطر یا رایحه‌ای مطبوع در فضا است. از دیگر معانی این مصدر، جوشیدن دیگ است. این مفهوم به طور مجازی به خروشیدن و غلیان محتوای یک ظرف در اثر حرارت، به ویژه در مورد غذاهایی که در دیگ در حال پختن هستند، اشاره دارد. همچنین، این واژه برای توصیف خون برآوردن زخم نیز استفاده می‌شود؛ به این معنا که خون تازه از محل زخم یا جراحت جاری و آشکار گردد. علاوه بر این‌ها، فَوْح در مفهوم چهارمی به معنای فراخ شدن تاراج یا گسترده و وسیع شدن غارت و چپاول به کار رفته است. این معنا نشان می‌دهد که این واژه در بافتاری مجازی، بر وسعت یافتن و تشدید یک عمل، به ویژه در زمینه‌های منفی مانند یورش و غارتگری، نیز دلالت دارد.

لغت نامه دهخدا

فوح. [ ف َ ] ( ع مص ) دمیدن بوی خوش. || جوشیدن دیگ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || خون برآوردن زخم. || فراخ شدن تاراج. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

دمیدن.

فرهنگ فارسی

دمیدن بوی خوش. یا جوشیدن دیگ.

جمله سازی با فوح

گر تو مشک و عنبری را بشکنی عالمی از فوح ریحان پر کنی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
الفت
الفت
متمایز
متمایز
قمبل
قمبل
دارک
دارک