لغت نامه دهخدا
عتیک. [ ع َ ] ( ع ص، اِ ) روز سخت گرم. ( اقرب الموارد ). || سرخ از کهنگی. ( اقرب الموارد ).
عتیک. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن تعلبةبن الدؤلی. از بکر از عدنانیه جد جاهلی است. نسبت بدو عتکی است از فرزندان او محکم الیمامة. ( از اعلام زرکلی ).
عتیک. [ ع َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( معجم البلدان ).