صحرا نوردی

لغت نامه دهخدا

صحرانوردی. [ص َ ن َ وَ ] ( حامص مرکب ) بیابان روی. بیان بری. راه بیابان بریدن. رجوع به صحرانورد و صحرا نوردیدن شود.

فرهنگ فارسی

۱ - بیابان نوردی راه بیابان بریدن. ۲ - تندروی تیزکی.

جمله سازی با صحرا نوردی

💡 چون ز صحرا نوردی بهرام مصلحت را گسسته دید عنان

💡 در عشق مژگان صنم صحرا نوردی ها کنم دارم بپا خاری عجب، در پای دل خار دگر

فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
علت یعنی چه؟
علت یعنی چه؟
کس خل یعنی چه؟
کس خل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز