خائب
فرهنگ فارسی
آنکه بمطلوب خود دست نیابد. مایوس و بی بهره
جمله سازی با خائب
بحر خضم لم یزل بفتائه یحظی و یرجو خائب الایام
گفت باشد در دستور جهان آصف عهد آنکه خائب ز درش باز نگردد راجی
حاسدان گشته خاسر و خائب دشمنان مانده خیره و حیران