زبان گرفته

لغت نامه دهخدا

زبان گرفته. [ زَ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) الکن و گنگ و آنکه در زبان وی لکنت باشد. ( ناظم الاطباء ). شکسته زبان. الثغ. الکن. ابکم:
مرغان زبان گرفته یک سر باز
بگشاده زبان سوری و عبری.منوچهری.

فرهنگ عمید

۱. کسی که هنگام حرف زدن زبانش می گیرد، الکن.
۲. [مجاز] خاموش، ساکت.

جمله سازی با زبان گرفته

💡 مرغان زبان گرفته چون زاغ بگشاده زبان مرغ در باغ

💡 من در زبان گرفته ثنای تو سال و ماه در بر و اهتمام تو هر کس چو من شده

💡 چو اوحدی گرو از بلبلان اگر چه ببردم ز هجرت، ای گل رنگین، زبان گرفته چو زاغم