این واژه در زبان فارسی به معنای ساختمان، پایه و اساس و همچنین به فردی اطلاق میشود که به ساخت ساختمانها میپردازد. در زبان عامیانه، این واژه به شخصی گفته میشود که شغلش ساخت و ساز با استفاده از مصالح مختلف است. به عبارت دیگر، این واژه کسی است که ساختمان را میسازد و به آن شکل و استحکام میبخشد. هر نوع سازهای که با مصالح بنایی ساخته شده باشد، مانند خانه، دیوار، پل و غیره. در معنای لغوی، به معنای پایهای است که چیزی بر روی آن قرار میگیرد و استحکام مییابد. در این معنا، این واژه به فردی اطلاق میشود که به صورت حرفهای در زمینه ساخت و ساز ساختمان فعالیت میکند و مهارتهای لازم برای انجام این کار را دارد. بنا به شخصی گفته میشود که مسئولیت ساخت و ایجاد ساختمان را بر عهده دارد. بنایی یک حرفه است که نیازمند دانش، مهارت و تجربه در زمینه ساخت و ساز است. بناها از مصالح مختلفی مانند آجر، سیمان، سنگ و بلوکهای بتنی برای ساخت سازهها استفاده میکنند و همچنین مسئولیت اجرای صحیح نقشهها و طرحهای مهندسی را بر عهده دارند. به طور کلی، این واژه میتواند به ساختمان و سازه اشاره داشته باشد و همچنین به فردی که به ساخت آنها میپردازد.
بنا
لغت نامه دهخدا
بنا. [ب ُ ] ( اِ ) بلغت زند، پی. بنیاد. ( از ناظم الاطباء ).
بنا. [ ب ِ ] ( از ع، اِ ) عمارت. ( غیاث اللغات ). عمارت. لاد. ساختمان. ( ناظم الاطباء ). مقابل عرصه. مقابل اعیانی. آن قسمت از خانه که در آن ساختمانی هست. در تداول عامه بفتح باء گفته شود. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ):
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از گردش آفتاب.فردوسی.از چندان باغهای خرم و بناهای جانفزا... چهار پنج گز زمین بسنده کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382 ). کسانی که شهرها و دیهه ها و بناها و کاریزهاساختند... بگذاشتند و برفتند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339 ).
در عالم دوم که بود کارگاهشان
ویران کنندگان بنا و بناگرند.ناصرخسرو.محتاج بلشکر نه ای ایرا که ز دولت
دارنده لشکرگه این هفت بنائی.خاقانی.بنای قصر مشید آسمان ساخت. ( سندبادنامه ص 2 ).
بدین خان کو بنا بر باد دارد
مشو غره که بد بنیاد دارد.نظامی.رجوع به بناء شود. || بیخ عمارت. ( غیاث اللغات ). پی. بن. لاد. بنیان. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ):
چون نباشد بنای خانه درست
بی گمانم بزیر رشت آئی.فرالاوی.لاد را بر بنای محکم نه
که نگهدار لاد بن لاد است.فرالاوی.میر کز گوهر پاکیزه محمود بود
همچو محمود بنای کرم و جود بود.منوچهری.بنای کار بر حیلت باید نهاد. ( کلیله و دمنه ).
رجوع به بناء شود. || قرار. برقراری. ( ناظم الاطباء ):
هرگونه چیز داشت جهان تا بنای داشت
ملکی قوی چو ملک ملک ارسلان نداشت.
- بنا گذاشتن؛ قرار گذاشتن. ( از ناظم الاطباء ).
- || طرح ریختن. نقشه ساختمان نهادن:
گردون بنای حسن ترا بر زمین گذاشت
روزی که رنگ خانه گل را بهار ریخت.دانش ( از آنندراج ).
بنا. [ ب َن ْ نا ] ( از ع، ص ) معمار و بسیار بناکننده. ( غیاث اللغات ):
معمار دین آثار او دین زنده از کردار او
گنجی است آن دیوار او از خضر بنّا داشته.خاقانی.بل خشت زرین زان بنان شد درخوی خجلت نهان
چون خشت گل در آبدان از دست بنّا ریخته.خاقانی.
فرهنگ معین
(بَ ) [ ع. بناء ] ( اِ. ) ساختمان، ج. ابینه.
فرهنگ عمید
۱. عمارت، ساختمان.
۲. بُن، پایه، اساس.
۳. (اسم مصدر ) ساختن.
* بنا کردن: (مصدر متعدی ) عمارت کردن، ساختمان کردن، ساختن عمارت.
* بنا نهادن: (مصدر متعدی )
۱. ساختمان کردن.
۲. بنیاد کردن، بنا کردن، قرارگذاشتن.
فرهنگ فارسی
معمار و بسیار بنا کننده ٠
دانشنامه عمومی
بنا (پیمونت). بنا ( به ایتالیایی: Benna ) یک کومونه در ایتالیا است که در استان بیه لا واقع شده است.
بنا ۹٫۴ کیلومترمربع مساحت و ۱٬۱۷۰ نفر جمعیت دارد و ۲۷۷ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
دانشنامه اسلامی
معنی أَتَبْنُونَ: آیا بنا می کنید
معنی ﭐبْنُواْ: بنا کنید
معنی مَّبْنِیَّةٌ: بنا شده
معنی بَنَاهَا: آن را بنا کرد
معنی بَنَوْاْ: بنا کردند - ساختند
معنی بَنَیْنَا: بنا کردیم
معنی بُنیَان: اساس- بنیان - بنا
معنی دَمْدَمَ: فرو ریخت (از دمدمه به معنی خراب کردن بنا بر روی کسی است)
معنی رَاکِعاً: رکوع کننده (رکوع - بنا به گفته راغب - به معنای مطلق انحنا و خم شدن است. )
معنی رَاکِعُونَ: رکوع کنندگان (رکوع - بنا به گفته راغب - به معنای مطلق انحنا و خم شدن است. )
معنی رَّاکِعِینَ: رکوع کنندگان (رکوع - بنا به گفته راغب - به معنای مطلق انحنا و خم شدن است. )
معنی نَتَّخِذَنَّ: حتماً می گیریم (عبارت "لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِداً "یعنی:مسلّماً مسجدی بر روی [جایگاه] آنان بنا خواهیم کرد)
معنی فَرْثٍ: کثافاتی که در رودهها ست و در روده بزرگ جمع میشود، ولی وقتی به خارج آمد آن را سرگین گویند (بنا به روایتی مقصود از فرث، آن چیزی است که در شکمبه است)
ریشه کلمه:
ب (۲۶۴۹ بار)نا (۱۱۸۲ بار)