درنگ به وضعیتی اطلاق میشود که نشاندهندهی گذر یک بازه مشخص از زمان گذشته است، بدون آنکه واقعهی مورد انتظار دیگری اتفاق بیفتد. به عنوان مثال، یک سیستم شمارهگیر از راه دور ممکن است به کاربر ۶۰ ثانیه زمان بدهد تا پس از برقراری اتصال، وارد سیستم شود. اگر کاربر نتواند در این مدت نام کاربری یا رمز عبور خود را وارد کند، رایانه اتصال را قطع خواهد کرد.

درنگ
لغت نامه دهخدا
درنگ. [ دِ رَ ] ( اِ ) تأخیر. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( لغت محلی شوشتر، خطی ). دیرکرد. ضد عجله. مقابل شتاب. کسی که به شغلی مشغول باشد و دیرگه به آن کار ماند. ( اوبهی ). دیری و تأخیر. ( ناظم الاطباء ). کندی. آهستگی. فرصت. ( غیاث ). بطوء. ( دهار ). آرامی. مماطله. اهمال. امروز و فردا کردن. اناء. اناة. ( دهار ). تأنی. تراخی. تربّث. تربّص. تعویق. تلبث. تلنه. ریث. کلاة. کلة. لأی. لبث.لبثة. لعثمة. مکث. ( منتهی الارب ). مولش. ( فرهنگ اسدی ). نُسْاءة. نسیئة. وقفة. ( منتهی الارب )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. تٲخیر، دیرکرد.
۳. (اسم مصدر ) سستی، آهستگی.
۴. (اسم مصدر ) ثبات و آرام.
* درنگ کردن: (مصدر لازم )
۱. دیر کردن.
۲. توقف کردن.
صدایی که از به هم خوردن دو چیز فلزی، بلوری، یا چینی برمی آید.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - توقف سکون. ۲ - آهستگی کندی. ۳ - تاخیر دیرکرد.
رشته کوه ساحلی فارس در جنوب ایران بین دلتای رودمند و بندر کنگان طرفی از آن که محاذی خلیج فارس است بسیار پر شیب است
فرهنگستان زبان و ادب
{fermata (fr. ), hold , pause} [موسیقی] نشانه ای در نگارش موسیقی که 1. با قرار گرفتن در بالای یک سکوت یا نت، نشانگر دیرش بیش از حد معمول آن است؛ 2. نمایانگر محل ورود تکنواز کنسرتو در اجرای پیش فرود است؛ 3. با قرار گرفتن در بالای خط یا دولاخطِ میزان نمایانگر پایان یک برش یا عبارت ا...
{juncture} [زبان شناسی] واحدی زبرزنجیری و مرزنما که می تواند در سطح واژه و گروه تمایز معنایی ایجاد کند