جراح

جراح

به فردی گفته می‌شود که در زمینه جراحی تخصص دارد. آن ها متخصصان رشته‌های پزشکی، دامپزشکی و دندانپزشکی هستند. همچنین، کسی است که به درمان زخم‌ها و جراحت‌ها می‌پردازد و پزشکی است که برای درمان برخی بیماری‌ها، اعضای بدن را برش داده می‌کند. در گذشته، به کسانی که رگ‌زنی و فصد انجام می‌دادند نیز جراح می‌گفتند. یکی از روش‌های درمانی در پزشکی، دندانپزشکی و دامپزشکی است. این اصطلاح همچنین به دانش و تکنیک‌های مربوط به این شیوه درمانی اطلاق می‌شود. در این روش معمولاً از برش برای برداشتن بخشی از بدن، بافت عفونی یا سرطانی، کار گذاشتن وسیله‌ای، یا دستکاری و اصلاح نقصی، مانند دوختن آنوریسم یا باز کردن رگ استفاده می‌شود. به فردی گفته می‌شود که در جراحی مهارت دارد. در زبان فارسی باستان به آن نیشگری می‌گفتند. مدت زمان عمل معمولاً از چند دقیقه تا چند ساعت متغیر است، اما به طور معمول یک نوع درمان مداوم یا دوره‌ای نیست و تکرار نمی‌شود.

لغت نامه دهخدا

جراح. [ ج ِ ] ( ع اِ ) ج ِ جراحة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ِ جراحت است که یک زخم و یک ضرب باشد. ( شرح قاموس ). زخمها. جراحتها. ( آنندراج ). || ج ِ جُرح که اسم مصدر از جَرح است. ( از اقرب الموارد ). خستگیها. رجوع به جرح شود: ما اجد من داء جراحها اشد مما اجد من الم وقعها. ( تاریخ بیهقی ص 188 ).
بر جگرصد جراحت است مرا
یک قصاص جراح بفرستد.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 608 ).ز سعی وفضل تو داروی و مرهمم باید
که تن رهین سقام است و دل اسیر جراح.خاقانی.
جراح. [ ج َرْ را ] ( ع ص، اِ ) کسی که جراحات را معالجه میکند. ( از اقرب الموارد ). کسی که زخم دارها را مداوا و پرستاری می کند. آنکه عالم به علم جراحی باشد. ( ناظم الاطباء ). دستکار. ( ذخیره خوارزمشاهی ). خسته بند. ( یادداشت مؤلف ). در تداول امروز پزشکانی را گویند که با وسائل علمی بیماران را با دریدن و بریدن و بخیه زدن علاج می کنند: 
درشتی و نرمی بهم در به است 
چو رگزن که جراح و مرهم نه است.سعدی.|| بسیار جراحت کننده. ( آنندراج ). خسته کننده. ( یادداشت مؤلف ).
جراح. [ ج َرْ را ] ( اِخ ) نهر... شعبه ای از نهرجهانگیری است و جهانگیری منشعب است از رود جراحی.
جراح. [ ج َرْ را ] ( اِخ ) نام مردی است. ( منتهی الارب ).
جراح. [ ج َرْ را ] ( اِخ ) ابن زیادبن همام. وی باتمیم بن عمر تیمی از طرف المهدی والی سیستان شده بود و در سیستان میزیست. رجوع به تاریخ سیستان چ بهار ص 148 شود.
جراح. [ ج َرْ را ] ( اِخ ) ابن شاجر ذروی صبیانی.شاعری بود که در قرن نهم هجری در وادی صبیا بدنیا آمد و دیوان شعری دارد. رجوع به معجم المؤلفین شود.
جراح. [ ج َرْ را ] ( اِخ ) ابن ضحاک. از روات بود و بعضی او راجزء مناکیر دانسته اند. رجوع به لسان المیزان شود.
جراح. [ ج َرْ را ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ. وی از طرف عمربن العزیز پس از عزل یزیدبن مهلب از امارت خراسان، والی آن دیار شد. ( از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 172 ). ظاهراً همان جراح بن عبداﷲ حکمی است. رجوع به کلمه مزبور و تاریخ گزیده ص 279 و 281 و عیون الاخبار ص 129 و عقدالفرید ج 1، و 3 و 7 و سیرة عمربن عبدالعزیز صص 86 - 96 شود.
جراح. [ ج َرْرا ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ حکمی. وی از طرف عمربن عبدالعزیز خلیفه اموی والی خراسان و سیستان شد. و به وی فرمان داد که چنانکه من عمل کردم تو نیز باید عمال خود را از اهل دین و ورع و علم و زهد انتخاب کنی. ( از تاریخ سیستان چ بهار ص 122 ). عبداﷲبن مبارک گوید، عمربن عبدالعزیز به جراح بن عبداﷲ حکمی چنین نوشت: و ان استطعت ان تدع مما احل اﷲ لک مایکون حاجز بینک و بین ما حرم اﷲ علیک فافعل فانه من استوعب الحلال کله تاقت نفسه الی الحرام. ( از البیان والتبیین ج 3 ص 111 ).

فرهنگ معین

(جَ رّ ) [ ع. ] (ص فا. ) پزشکی که به علاج بیماری هایی می پردازد که نیاز به شکافتن بدن باشد.
(جِ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ جراحت، زخم ها.

فرهنگ عمید

پزشکی که بعضی بیماری ها، آسیب ها، و ناهنجاری ها را با بریدن و شکافتن اعضای بدن معالجه می کند.
=جراحت

فرهنگ فارسی

جمع جراحت، کسی که زخمهاوجراحات رامعالجه میکند، پزشکی که، بعضی امراض رابابریدن وشکافتن اعضای بدن معالجه، میکند
( اسم ) جمع جراحت زخمها ریشها خستگیها.
محمد پاشا. از وزیران پادشاهان عثمانی که بصدارت عظمی نیز رسیده بود.

دانشنامه عمومی

جرّاح به فرد متبحر در جرّاحی گفته می شود. در گذشته به رگزن و فاصد نیز جراح می گفتند ولی در جوامع پیشرفته جراح یک متخصص رشته پزشکی و دامپزشکی و دندانپزشکی است.
همچنین جراح کسی است که زخمها و جراحتها را معالجه کند و طبیبی که برای تداوی بعضی امراض، اعضای بدن را بشکافد و ببُرد. [ نیازمند منبع]
جراح (شهرک). جراح ( به ترکی استانبولی: Cerrah ) یک منطقهٔ مسکونی در ترکیه است که در اینه گول واقع شده است. جراح ۳٬۷۰۷ نفر جمعیت دارد و ۳۳۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

ویکی واژه

chirurgo
جِ جراحت؛ زخم‌ها.
پزشکی که به علاج بیماری‌هایی می‌پردازد که نیاز به شکافتن بدن باشد.

جمله سازی با جراح

همچون نشانه تا کی بر دل نهد جراحت ما را بتیر غمزه ابروی چون کمانت
از آرزو اثر نبود در دل درست خونابه جراحت دلهاست آرزو
می‌گفت دران فراق خون ریز با خود غزلی جراحت انگیز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال فرشتگان فال فرشتگان فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال ای چینگ فال ای چینگ