تقوی

تقوّی در لغت به‌معنای پرهیزگاری است. ریشهٔ این واژه از تَقْوا گرفته شده و برای تمایز میان اسم و صفت به‌صورت تَقْوی قلب شده است. در متون کهن، تقوّی به‌عنوان پرهیز و ترس از خداوند تعریف شده و بر احتراز از هر آنچه انسان را به عقوبت الهی دچار می‌کند، دلالت دارد. چنان‌که در آیۀ «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی» آمده، مقصود آن است که خداوند شایسته‌ای است که از عقاب او باید پرهیز کرد. در فرهنگ‌های مختلف، تقوّی به ترس از حق‌تعالی در پیامدهای کارها یا ترس از نفس که ممکن است آدمی را به ورطۀ هلاکت بیندازد، تفسیر شده است.

در اصطلاح عرفانی، تقوّی به معنای دوری جستن از عقوبت پروردگار از طریق انجام طاعات و عبادات است. برخی از عالمان، تقوّی را تنها به احتراز از محرمات محدود می‌دانند، اما فیض کاشانی در تعریفی ژرف‌تر، آن را قرار دادن محامد حق به‌عنوان سپر وجود و منسوب کردن همۀ کمالات و فضایل به ذات الهی می‌داند. در کتاب تعرّف نیز برای تقوّی دو معنا برشمرده شده است: نخست ترسیدن و دوم پرهیز کردن. تقوای بنده نسبت به پروردگار یا ناشی از خوف از عقاب است یا ناشی از ترس از فراق. نشانۀ آن نیز اطاعت از اوامر و نواهی خداوند و پرهیز از هر آن چیزی است که انسان را از حق دور می‌سازد.

بنا بر گفتۀ محمد بن سبحان، تقوّی به معنای ترک غیر خداست و برخی دیگر از عارفان، آن را بی‌زاری جستن از غیر خدا و اخلاص در عبادت می‌دانند. همچنین تقوّی در متون ادبی فارسی، مانند کلیله و دمنه، به‌عنوان برترین خُلق و خوی انسانی و نشانۀ دیانت و اخلاص ستوده شده است. در نهایت، تقوّی فضیلتی است که آدمی را از گناه دور می‌سازد و او را از تعلقات نفسانی جدا می‌کند و به سوی کمال رهنمون می‌سازد.

لغت نامه دهخدا

تقوی. [ ت َق ْ وا ] ( ع اِ ) پرهیزگاری. ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پرهیز. اصله تقیا قلبوه للفروق بین الاسم و الصفة و قوله تعالی هو اهل التقوی؛ ای اهل ان یتقی عقابه. ( منتهی الارب ). پرهیزگاری و ترس؛ یعنی ترسیدن از حق تعالی جل شأنه است در عواقب امور یا ترس نفس خود که مبادا رهزنی کرده او را در مهالک بعد و حجاب مبتلا سازد. ( آنندراج ). ترسیدن و پرهیزگاری. ( غیاث اللغات ). پرهیز و ترس از خدا و احتراز. قوله تعالی: هو اهل التقوی؛ ای اهل ان یتقی عقابه. ( ناظم الاطباء ). درلغت بمعنی اتقا و پرهیزکاری است و اتخاذ وقایت است و اصطلاحاً دوری کردن از عقوبت حق است بواسطه انجام طاعات حق. و بعضی گویند تقوی احتراز محرمات است فقط.فیض گوید تقوی آن است که محامد حق را وقایت خود سازد و اضافه همه کمالات و فضائل به حضرت او کند و خدای با چنین کس باشد چنانکه فرمود: «ان اﷲ مع الذین اتقوا والذین هم محسنون ». در شرح تعرف است که اصل تقوی بر دو معنی است یکی ترسیدن و دیگری پرهیز کردن و تقوای بنده از خداوند بر دومعنی است یا خوف از عقاب است و یا از فراق. و علامت آن این است که از اوامر و نواهی خدا سرپیچی نکند و اگر از خوف فراق باشد از غیر حق پرهیز کند و با غیر او نیارامد تا از خدا جدا نماند و پرهیز کند از آنچه بدان میل نماید زیرا که هر اندازه که به غیر حق مایل باشد از حق دور باشد. محمدبن سبحان گوید تقوی ترک غیر خداست و بعضی گویند تقوی بیزاری جستن از غیر خدا و اخلاص در عبادت خداست. بعضی از بزرگان گویند تقوی از گناه دوری کردن و از نفس جدا گشتن است. ( از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف دکتر سجادی صص 115 -116 ): و پسندیده تر سیرتها آن است که به تقوی و عفاف کشد. ( کلیله و دمنه ). و پسندیده تر افعال و اخلاق مردمان تقوی است. ( کلیله و دمنه ). و فرط تقوی و وفور دیانت و اخلاص و اختصاص من داشته است. ( سندبادنامه ص 72 ).
اگر از نقطه تقوی بگردد یک دمت دیده
سزای دیده کج بین ز میل آهنین باشد.عطار.ای حکم تو پیشکار طاعت
ای حزم تو دستیار تقوی.سیف اسفرنگ.برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را.سعدی.ترا همچنین فضل است و امانت و تقوی و دیانت. ( گلستان ).
هرکجا سلطان عشق آمد نماند
قوت بازوی تقوی را محل.

فرهنگ معین

(تَ وا ) [ ع. ] (اِمص. ) پرهیزکاری، اطاعت از خدا.

فرهنگ عمید

= تقوا

فرهنگ فارسی

( حاج سید ) نصر الله اخوی ( و. تهران ۱۲۸۲ ه. ق - ف. تهران ۱۳۶۷ ه. ق. ۱۳۲۶/ ه. ش. ).از رجال دانشمند دوره اخیر قاجاریه و اوایل پهلوی وکیل دوره اول و دوم مجلس شورای ملی از تهران مدعی العلوم و رئیس دیوان عالی تمیز و مدرس دانشکده های حقوق و معقول و منقول و رئیس دانشکده اخیر. از تالیفات وی (( هنجار گفتار ) ) در معانی و بیان فارسی است و متن دیوان ناصر خسرو نیز توسط وی تصیحح شده و بطبع رسیده. کتابخانه ای نفیسنیز از او بجای مانده است.
( صفت ) منسوب به تقی
نیرومند شدن

ویکی واژه

پرهیزکاری، اطاعت از خدا.

جمله سازی با تقوی

این عدم اتحاد را دلیلی بر تقویت صلیبیون اول در این دوره دانسته‌اند.
خلق را خلق کریم تو و اوصاف حسن حجتی بود مبین ز آیت احسن تقویم