تدبیر

کلمه تدبیر در زبان فارسی به معنای فکر کردن، برنامه‌ریزی و مدیریت یک موضوع یا وضعیت است. این واژه می‌تواند به عنوان اسم و همچنین به عنوان فعل به کار رود. معمولاً این واژه در جملات به عنوان اسم یا بخشی از فعل مورد استفاده قرار می‌گیرد. واژه‌های مرتبط مانند تدبیر کردن به معنای مدیریت یا برنامه‌ریزی و تدبیر شخصی می‌توانند به تنوع جملات شما کمک کنند. در استفاده از این کلمه، توجه به زمینه معنایی اهمیت دارد. این کلمه معمولاً به صورت مثبت و هوشمندانه به کار می‌رود، بنابراین باید در جملات دقت کرد تا پیام منفی منتقل نشود. همچنین، فعل‌ها باید از نظر زمان و شخص با این کلمه هماهنگ باشند.

لغت نامه دهخدا

تدبیر. [ ت َ ] ( ع مص ) اندیشه کردن در عاقبت کار. ( تاج المصادر بیهقی ). پایان کار نگریستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در پس کاری درآمدن و در عقب کاری غور کردن. پایان کاری نگریستن. ( غیاث اللغات ). نیکو اندیشیدن، و خصم بند ولایت گشای از صفات اوست و با لفظ آوردن و دادن و کردن وساختن مستعمل. ( آنندراج ). پایان کار را نگریستن و اندیشیدن و توجه کردن و نظم و ترتیب دادن آن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). تأمل و تفکر و اندیشه. ( ناظم الاطباء ). چاره جویی. معالجه. مداوا. جستن راه علاج و چاره. راه بردن به رفع مشکلات. حل مسائل غامض. بکاربردن رای است در کار سخت، و گفته اند تدبیر نگریستن در پایان است به شناخت خیر، و باز گفته اند تدبیر اجرای امور است بر علم عواقب، و این درباره خدای تعالی حقیقت است و برای بنده مجاز. ( تعریفات )

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع. ] ۱ - (مص م. ) به پایان کاری اندیشیدن. ۲ - اندیشیدن. ۳ - مشورت کردن. ۴ - (اِمص. ) پایان بینی. ۵ - شور، مشورت.

فرهنگ عمید

۱. به پایان کاری نگریستن و در آن اندیشیدن.
۲. برای انجام دادن امری فکر و دقت به کار بردن و توجه کردن.

فرهنگ فارسی

بپایان کاری نگریستن، ودر آن اندیشیدن، توجه کردن
۱- ( مصدر ) پایان کاری را نگریستن در امری اندیشیدن پایان دیدن. ۲- کار ساختن. ۳- رای زدن مشورت کردن انداختن. ۴- ( اسم ) پایان بینی. ۵ - شور مشورت انداخت. جمع: تدبیرات. یا تدبیر امراض. تداوی. یا تدبیر منزل ( علم ). یکی از شعب حکمت عملی است و موضوع آن تنظیم امور خانه و معاش خانوادگی است.

جملاتی از کلمه تدبیر

دل سودازده را چاره ز زنجیر گذشت تا دگر حلقۀ زلف تو چه تدبیر کند
چون کنم تدبیر کارت چون کنم چون دل تدبیراندیشم نماند
او ایدر ست ورای وتدبیر او گردان میان قیروان تا ختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم