تبرز. [ ت َ ب َرْ رُ ] ( ع مص ) بصحرا بیرون شدن قضای حاجت را. ( از اقرب الموارد ) ( از زوزنی ). برآمدن بسوی صحرا برای قضای حاجت. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خارج شدن بصحرا غایط کردن را. ( از قطر المحیط ). || آشکار شدن و به صحرا برآمدن. ( فرهنگ نظام ). || در تداول عامه، تشخص. برجستگی و مشارالیه بودن.
(تَ بَ رُّ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) برتری یافتن، پیشی جستن. ۲ - برآمدن به صحرا برای قضای حاجت. ۳ - (اِمص. ) فزونی، برتری، ج. تبرزات.
۱. نمایان شدن.
۲. [قدیمی] برتری یافتن.
۱- ( مصدر ) برتری یافتن پیشی جستن. ۲- بر آمدن بصحرا برای قضای حاجت. ۳-( اسم ) فزونی برتری. جمع: تبرزات.
برتری یافتن، پیشی جستن.
برآمدن به صحرا برای قضای حاجت.
فزونی، برتری؛
تبرزات.
💡 در این بیشه دیگر پی شیر نیست یلان را تبرزین و شمشیر نیست
💡 هر دو مجسمه با کلاه خود و تاجی بر سر و تبرزینی در دست راست ساخته شدهاند و دست چپ خود را به شکل هشدار به سمت دشمنان گاندور بالا آوردهاند.
💡 فرتاب وحی و تاب فر فرزین جری فرزان هنر آنگه تبرزین و تبردیگر نخ ناچخ بود
💡 تبرزین ریخت چندان خون لشکر که پیش انداخت از شرمندگی سر
💡 لیک چه شهد و طبرزدی که در آخور خر نخورد زان به ضرب پتک و تبرزین
💡 منکران در صف انکار تبرز کردند سنگ ازین واقعه در موطن اقرار آمد