جناب

در زبان فارسی، جناب عنوانی است که برای نشان دادن احترام، قبل از نام افراد برجسته یا کسانی که جایگاه اجتماعی بالایی دارند، به کار می‌رود. فرهنگ سخن اشاره می‌کند که این عنوان عمدتاً برای خطاب قرار دادن مردان استفاده می‌شود. همچنین، در همین فرهنگ، به کاربرد این عنوان در طنزنویسی برای ایجاد اندکی لحن تمسخرآمیز یا شوخی با مخاطب اشاره شده است. به عنوان نمونه، از پرویز ناتل خانلری مثالی ذکر شده است: جناب نویسنده کجا فرصت و ذوق آن را دارد که به این نکته بپردازد.

لغت نامه دهخدا

جناب. [ ج َ ] ( ع اِ ) درگاه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). آستانه خانه. ( فرهنگ برهان ). ج،اَجْنِبه. || پالان. ( منتهی الارب ). || کرانه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). گرداگردو کنار و گوشه سرا و خانه. ( برهان ) ( شرح قاموس ). || عنوانی است بزرگان را، اکنون رسماً به وکلای مجلسین و وزراء خطاب شود. ( فرهنگ فارسی معین ).
جناب. [ ج َن ْ نا ] ( اِ ) شرطی و گروی باشد که دو کس با هم بندند. ( برهان ). جناغ ( عامیانه ). ( حاشیه برهان چ معین ): 
راست گفتی عتاب او بر من 
هست ازبهر بردن جنّاب.فرخی سیستانی ( از لغت فرس ص 30 ).|| جناغ زین اسب را نیز گویند که دامنه زین و تسمه رکاب باشد. ( برهان ).
جناب. [ ج ِ ] ( ع اِ ) داغ که بر پهلوی شتر نهند. ( منتهی الارب ). || ریسمانی را گویند که بر گردن چاروا بندند و هر جا که خواهند ببرند. ( برهان ): فرس طوع الجناب؛ یعنی اسبی است فرمانبردار. ( شرح قاموس ).
جناب. [ ج ُ ] ( ع اِ ) بیماری ذات الجنب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جناب. [ ج ُن ْ نا ] ( ع ص، اِ ) ج ِ جانب، بمعنی کرانه و بیگانه و غریب و نافرمان. ( منتهی الارب ). رجوع به جانب شود. || رفیق هم پهلو در رفتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جناب. [ ج َ ] ( اِخ ) موضعی است در سرزمین کلب در سماوة بین عراق و شام. ( معجم البلدان ).
جناب. [ ج َ ] ( اِخ ) موضعی است بعراض خیبر و سلاح و وادی القری، و گویند از منازل بنی مازن است، و نصر گوید: جناب از دیار بنی فزارة بین مدینه و فید است. بعضی از شاعران عرب در شعر خود از آن یاد کنند. رجوع به معجم البلدان شود.

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع. ] (اِ. )۱ - درگاه، آستانه. ۲ - واژه ای ا ست که برای احترام، پیش از نام بزرگان گفته می شود.

فرهنگ عمید

شرطی که با یکدیگر می بندند، جناغ: راست گفتی عتاب او بر من / هست از بهر بردن جناب (فرخی: ۴۵۱ ).
۱. عنوان احترام آمیز که پیش از نام اشخاص بزرگ ذکر می شود.
۲. [قدیمی] آستانه، درگاه.

فرهنگ فارسی

ناحیه، آستانه، درگاه، اجنبه جمع، کلمه تغظیم، جناغ، شرطبندی، بازی قمارمعروف که شکستن جناغ
( اسم ) ۱- درگاه آستان.۲- عنوانی است بزرگان را ( اکنون رسما به وکلای مجلسین و وزرائ خطاب شود ).
موضعی است بعراض خیبر و سلاح و وادی القری و گویند از منازل بنی مازن است و نصر گوید: جناب از دیار بنی فزاره بین مدینه و فید است. بعضی از شاعران عرب در شعر خود ا آن یاد کنند.

ویکی واژه

درگاه، آستانه.
واژه‌ای ا ست که برای احترام، پیش از نام بزرگان گفته می‌شود.

جمله سازی با جناب

وهم از فراز طارم افلاک بر گذشت وز سدّه جناب رفیعت اثر نیافت
که میرود بجناب رفیع آصف عهد که با فلک ز علو بر زد آستانه او
گر شوی داود طائی با وفا ور چو حارث شد جنابت باصفا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال شمع فال شمع فال مکعب فال مکعب فال ای چینگ فال ای چینگ