تقویت فرآیندی است که احتمال وقوع یک رفتار خاص را پس از ارائه محرکهای خاص، افزایش میدهد. این فن اگر برای اهداف مثبت مانند بهبود رفتار یا یادگیری به کار رود، میتواند بسیار موفقیتآمیز باشد. اما اگر برای مقاصد منفی مانند کودکآزاری مورد استفاده قرار گیرد، میتواند به دریافتکننده آسیب عاطفی وارد کند. در صورت استفاده صحیح، میتواند رفتار را تعدیل کرده و یادگیری را تسهیل کند. به عنوان مثال، اگر فردی وظیفهای را به خوبی انجام دهد، با پاداش یا نوع مثبت مواجه میشود. اما اگر وظیفه رضایتبخش نباشد، نه تشویق میشود و نه تنبیه میگردد؛ این روش تقویت منفی نامیده میشود و فرد را ترغیب میکند تا برای انجام موفقیتآمیز وظیفه، تلاش بیشتری کند. بی. اف. اسکینر، روانشناس برجسته آمریکایی، تحقیقات گستردهای در این زمینه انجام داده است. از دیدگاه او، تقویت یک الگوی رفتاری است که میتواند از طریق پیامدهای مثبت یا منفی، منجر به رفتارهایی شود که به الگوی مطلوب نزدیکتر یا مطابق با آن باشد. در این نظریه، تأکید چندانی بر عوامل فیزیولوژیک یا عاطفی نشده است. اسکینر، با اتکا بر نظریه تقویت، اساس کار خود را بر پیشبینی و کنترل رفتار در حوزههای کاربردی مانند دستورالعملهای برنامهریزی شده که پایه روانشناسی تجربی است، قرار داد.
تقویت
لغت نامه دهخدا
تقویت. [ ت َ وِ ی َ ] ( ع مص ) تقویه. استواری و زورآوری و قوت و استحکام و پشتی و یاری و امداد و اعتماد و تسلی و دلاسایی. ( ناظم الاطباء ). نیرومند کردن. نیرو دادن. نیرو بخشیدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). توانایی دادن و توانا کردن:
بی تربیت طبیب رنجورم
بی تقویت علاج بیمارم.مسعودسعد.جان را و مغز را ز گل و باده قوتست
شاید کنون که تقویت مغز وجان کنی.مسعودسعد.آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و تقویت مظلومان... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. ( کلیله و دمنه ).
خاقانیا به تقویت دوست دل مبند
وز غصه نکایت دشمن جگر مسوز.خاقانی.مسلمان به صدق آمین بگوئید
که آمین تقویت باشد دعا را.سعدی.رجوع به تقویة و ترکیبهای این کلمه شود.
تقویة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) نیرومند کردن. ( تاج المصادربیهقی ) ( دهار ). توانایی دادن و توانا کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نیرو دادن و توانا کردن. ( آنندراج ). ضد تضعیف. ( اقرب الموارد ). تقویت و رجوع به تقویت شود. || و یقال: هو یقوی بذلک؛ ای یُرمی به. ( اقرب الموارد ). یعنی او متهم است بدان و دشنام داده میشود به آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) نیرو دادن بنیرو کردن نیرومند ساختن نیرومند گردانیدن قوه دادن. ۲ - ( اسم ) نیرومندی.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
فرآیندی که احتمال بروز پاسخی معیّن را، پس از محرک هایی معیّن، افزایش می دهد. اگر این فن برای اهداف مثبت، مثلاً بهبود رفتار یا یادگیری، به کار رود ممکن است کاملاً موفقیت آمیز باشد. اگر برای اهداف منفی، مثلاً کودک آزاری، به کار رود ممکن است نتایج، به دریافت کننده آسیب عاطفی برساند. تقویت در صورت کاربرد مناسب ممکن است تعدیل کنندۀ رفتار و محرک یادگیری باشد. مثلاً، اگر آزمودنی تکلیفی را به طور رضایت بخش به انجام برساند، به او پاداش یا تقویت مثبت داده می شود و اگر تکلیف رضایت بخش نباشد، نه تشویق می شود و نه تنبیه؛ این فن تقویت منفی نامیده می شود و آزمودنی را تشویق می کند تا برای به انجام رساندن موفقیت آمیز تکلیف دوباره تلاش کند. بی اف اسکینر، روان شناس امریکایی، در این زمینه بیشترین تحقیق را کرده است. به عقیدۀ او تقویت، الگویی رفتاری است که ممکن است با پیامدهای منفی یا مثبت سبب ایجاد اعمالی شود که به الگوی مطلوب نزدیک یا مطابق آن باشد. در این نظریه، بر عوامل فیزیولوژیک یا هیجانی تأکید چندانی نشده است. اسکینر در پیش بینی و کنترل رفتار در زمینه های کاربردی، مانند دستورات برنامه ریزی شده که پایۀ روان شناسی تجربی است، نظریۀ تقویت را اساس کار خود قرار داد.
ویکی واژه
نیرو دادن.